29.1.07
در ستايش كامنتدوني بلاگفا
امکان درج نظراتي با کلمات غير اخلاقي وجود ندارد
بستن پنجره
+اگه درست نيست پس چرا هست؟
-چون درست نيست.
آدم هايي كه ميگن به اخلاق اعتقاد ندارن اكثراً جزو خوش اخلاقترين آدمها هستن
هر كي كه اطلاعات نداشته باشه و حرف بزنه محكوم به ضايع شدنه و هيشكي هيچچي نمي دونه و من بيشتر
صرف اعتقاد نداشتن يا نداشتن به چيزي نشون دهنده ي اين نيست كه اون شخص داراي ويژگي هاي خاص اون چيز هست يا نه
و حالا مي تونين قيافه ي كريه و متحرك منو تماشا كنين... اينجا
راه حل شيعي
+ خود را پيروز معرفی می‌کنند حال آن‌که شکست خورده‌اند
وقتي كتاب مي خونم ديگه دستم به نوشتن نمي ره
يه كوچولوي بهم فحش داد پدرسگ بي پدرو مادر! آخه مي گم عزيزم! مگه ميشه هم آدم پدرسگ باشه هم بي پدرو مادر! ميگه خوب اون بابا ننه ي سگت حتماً مردن ديگه....
پ.ن. اين كوچولو اول دبستان مي خوند
  • صداي شكستن تخمه آمد، شكستن تخمه ي كدو : چيك! و اين بوسه بود. هه هه!

  • بطري هاي عرق براي از دست رفتگان و بطري هاي آبجو براي پرهيزگاران و كم دردها.

  • هيچ چيز از حدود معيار "ظاهراً" متجاوز نبود.

  • تو اگه بجاي اين روزي هزارتا سوال سالي يك جواب براي خودت پيدا مي كردي آدم خوشبختي بودي.

  • من حق دارم به خوشبختي شما بخندم ولي اين كار را نمي كنم چون اين لطمه يي به سعادت شما و بدبختي من نمي زند.

  • چيزي ادامه مي يافت كه شايد نامش جست و جو بود و همپاي آن چيزي ادامه مي يافت كه شايد نامش گم شدن بود

  • هما آنجا ايستاده است. با سينه ي برهنه. هر گذرنده اي او را خواهد ديد. به تو فقط دلهره ي پوشاندنش رسيده است. سهم تو از زندگي فقط اين است. از كجا معلوم كه خود همه به اندازه ي تو به پوشيدگي علاقه مند باشد؟ آه زن، زن در عين حال يعني برهنگي! آه ...

  • پس اين گره سفت سفيدي كه نه آرواره اش سبز شده بود اسمش چي بود؟ دندان عقل دندان عقل، كي گفته دندان عقل؟ چرا اين همه اسم بي مسما تو اين دنيا هست؟

  • -..هيچ وقت مغزت را اسير خيالات نكن.
    +به جان و دل كوشش مي كنم، اصلاً از داشتن چنين مغزي توي جمجمه ام متنفمر قربان
    -متنفر كه درمان نيست پسر جان،..

سوزن-زير دندان سگ-فرسي

Labels:

  • مارد قحبه م اگه بعد از اين عرق بي باندرول بخورم
  • دمدمه هاي غروب، حسابي دمغ و گه مرغي بودم. هر جا مي رفتم هيچ مادر مرده اي محل سگ بم نمي ذاشت،
  • همهشون گريه مي كردن و مرد گنده عين شتر مست زوزه مي كشيد و مشت به پيشوني مي زد.

گور و گهواره - سايه به سايه - غلامحسين ساعدي

Labels:

-جاشون تنگ ميشه.
+هر چي تنگ تر بهتر
قسمت آخر داستان زنبورك خانه كه خيلي هم هيجاني بود، به علت بيتربيتي زياد ديگه برين از خود كتاب بخونين. شرمنده

Labels:

  • پاشو نمازتو به كمرت بزن و تموم كن.
  • يه چيزي بگو ديگه، آرد كه تو دهنت نيس.
  • لب هايش را چنان فشرده بود بهم، كه انگار مي ترسيد دندانهايش ديده شود.
  • پيرمرد بادگلوئي زد و گفت: "حالا سيد تعريف كن ببينم."
  • تو ديگه در دهنتو بذار، مرده شور برده
  • خسته بود و عين سگ خسته اي له له مي زد.
  • واسه چي زر مي زني خر خدا؟ تو عزا گريه، تو عروسي ام گريه؟ اينهم شد كار؟
  • شب پيرزنه زده بود به سرش و رفته و نشسته بود تو حياط ورو يكي از سكوها، بي خودي زار زار مي زد، نه كه زار بزند، عين اسب پيري شيهه مي كشيد و معلوم نبود كه واسه چي اين كار را مي كند.
  • حميده نشسته بود پاي پنجره و يك دايره زنگي به دست گرفته بود و پشت سر هم آروغ مي زد.
  • از خوشحالي دستاشو باز كرده بود و دور اتاق مي گشت، انگار دنبال يكي بود كه بغلش بكنه.
  • الهي هر كي رقصش بياد و نرقصه، هم تو دنيا و هم تو آخرت قر تو كمرش خشك بشه.
  • عباس آقا دوست داره تو قبرستون آواز بخونه و به دنيا فحش خوار مادر بده.

گور و گهواره - زنبورك خانه - غلامحسين ساعدي

Labels:

آخه من چرا همش اصرار دارم هر كودوم تو يه پست باشه؟!
...
حميده گفت :"قاطي پاتي ميشيم، هي كاري بد بد مي كنيم، هي بچه درست مي كنيم، ميخ ميزنيم، ميخ مي زنيم، ماچ مي ديم و ماچ مي گيريم. شست پاي بچه ي من مي ره تو چشم بچه ي ربابه و دماغ شوهر من مي ره تو دهن داماد مليحه"
ربابه ادامه داد :"هي عروسي ميشه، عروسي ميشه. اين جا ميزاد، اون جا ميزاد. اون جا ميزان، عروسي ميشه، ونگ مي زنه، طناب ميآد، شلوغ ميشه، پلوغ ميشه."
حميده با صداي بلندتر ادامه داد :"قاطي پاطي ميشه، داماد من ميره رو مليحه، شوهر ربابه ميآد تو خونه ي من."
ربابه يك مرتبه از جا پريد و بامب محكمي كوبيد تو ملاج حميده و گفت :" خاك توسر خرت كنن ذليل مرده، از حالا ميخواي شوهر منو بلند كني؟"
حميده هم پريد هوا و مشت محكمي زد تو فرق ربابه و گفت :"تو هم شوهر منو بلند كن مرده شور برده."
...

گور و گهواره - زنبورك خانه - غلامحسين ساعدي

Labels:

...
يه دفعه دستي اومد و بازوي منو گرفت و گفت :"پدرسگ چرا منو نگرفتي؟"
و پيش از اينكه به خودم بيام دست ديگري آمد روي زانوم و صداي حميده بلند شد:"اگه هم اينو دوست نداشتي منو مي گرفتي."
حسابي ترسيده بودم كه گفتم :"هيس، پدرتون بيدار ميشه ها."
ربابه گفت :"گه مي خوره بيدار بشه."
حميده ادامه داد :" اون ديگه خيالش آسوده شد، بيدار نميشه."
با التماس گفتم :"شما رو به خدا، آبروي منو نبرين، بذارين بخوابم."
ربابه گفت :"تا يه وشگون محكم ازم نگيري نمي ذارم بخوابي."
حميده گفت :"و من يه وشگون مي خوام و يه ماچ."
گفتم :"نميشه، بخدا نميشه"
ربابه گفت :"ميشه، خيلي م خوب ميشه."
حميده گفت :"اگه نكني، پا ميشم ميآم بغلت."
قلبم داشت از سينه در مي آمد. نمي دانستم چه كار بكنم حميده گفت :"شروع مي كني يا بيام."
چاره اي نداشتم، آهسته گفتم :"خيله خب."
دستم را دراز كردم و بازوي ربابه را گرفتم و يك وشگون كوچولو گرفتم. ربابه گفت :"اين طوري نه، اين طوري نه، محكم، محكم تر، يه جوري كه دردم بياد، خوشم بياد!"
وشگون محكمتري گرفتم كه ربابه گفت :"حالا نوبت منه."
دست مرا گرفت و گذاشت رو سينه ي خودش. من سينشو محكم گرفتم تو مشت و فشارش دادم و حميده ناليد :"آخ جون!"
سينه شو رها كردم و عقب كشيدم. حميده گفت :"ماچ چطوري شد؟"
گفتم :"ماچ بي ماچ."
عصباني شد و گفت :"غلط كردي پدرسگ، ميآي جلو يا داد بزنم؟"
و خودش رو كشيد طرف من و گاز محكمي از شانه ام گرفت. جلو خودم را گرفتم كه داد نزنم. ربابه گفت :" پس من چي؟"
گفتم :"تو ديگه طلبت!"
كه يك مرتبه هق هق مليجه از پاي پنجره بلند شد. ربابه آهسته تشر زد :"خفه شو سليطه! پا ميشم هر چي نابدترتو جر مي دم ها!"
...

زنبورك خانه - گور و گهواره - غلامحسين ساعدي

Labels: