داشتم آروغ مي زدم.. آنقدر عميق بود كه تبديل به استفراغ شد و محتويات معده ام ( گوشت ماهي استيك) به دهانم آمد! و من دوباره آنهارا بلعيدم... هممممم! چه ترش شده بود.
يك نفر لات محل كه يك پايش مي لنگد و كفتر باز هم هست به من گفت: "هوي! بيا اينجا بينم" و من هيچ چيزي نگفتم و به راهم ادامه دادم و او هم پشت سرم به من فحش بيتربيتي داد. و من هم در دلم گفتم بيا كيرمو بخور بي ادب!
من صبح بعد از امتحان در حالي كه داغان پاغان بودم به حساب يك نفر ديگر كه او هم امتحانش را داغان پاغان داده بود دوبار به ترياي دانشكده مان رفتيم و دو تا چاي خورديم و سه عدد هم سيگار پال|مال كشيديم.
دوستـ(؟)ـم ماجراهاي فوق العاده جالب و مدرني كه بين او و دوستان خفنش و دوست دختر خفن ترش اتفاق افتاده بود را تعريف مي كرد و من هم خيلي معمولي بدون تعجب كردن و بدون نشان دادن اينكه كم آورده ام داشتم گوش مي كردم
كمتر از دو ساعت به امتحانم مانده و من همچنان در اينترنت ول مي گردم. خبر جديد اينكه گويا مرلين منسون در حال كار كردن روي آلبوم جديد خود به نام EAT ME, DRINK ME مي باشد.
+این بیماران علایق خود را بخاطر دیگران فدا میکنند. از چیزهایی که دوست دارد و از موقعیتهای شغلی که برایش پیش میآید به نفع شخص دیگری کنار میرود و چون کسی از او نخواسته که دست به فداکاری بزند، در نتیجه کارهای او باعث رنجش دیگران و طرد او میشود (و نه حس قدرانی و پذیرش) با این حال تفسیرهای اشتباه بیمار در مورد علت طرد باعث میشود که او این اعتقاد را پیدا کند که بقدر کافی ایثار نکرده است و در نتیجه بر حقارت خود میافزاید. این بیماران خواستهها و نیازهای شخصی را به خوخواهي نسبت میدهند و از دنبال کردن آنها نفرت دارند، حتی صحبت در مورد آنها را گناه میدانند. پ.ن. اين يه توصيف از من بود.