خواهرم مهربان است و آمد اتاقم پيش من و من او را در آغوشم له كردم و او گفت كه اين كه دوست داشتن نيست كه من له بشوم بميرم. ولي من هنوز هم به شدت مي خواهم اورا يا كسي ديگر را در اغوشم له كنم تا قلبم آرامتر بزند و نفس عميقم را بتوانم بكشم.
من آن دو را بسيار دوست دارم ولي وحشي هستم و الان تنها در اتاقم نشسته ام و گريه مي كنم كه چرا من نمي روم پس پيش مادر و خواهرم بنيشنم كه همديگر را دوست تر داشته باشيم.
... پدر سگ می شم تو مادر سگ میشی بعد دوباره تخم سگ می کاریم ... همه جا میشه سگ به گاریمون سگ می بندیم غذا با سگ درست می کنیم به جای آجر خونمون رو با سگ می سازیم لباسمون سگی، کفشمون سگی، همه چی سگی زندگی سگی آخ جون ...