12.1.07
همانطور كه صبح گفتم من امروز هيچ درس نخوانده ام و مثل سگ نگران هستم كه سيزده ترمه بشوم. ولي الان خوابيدم.
خواهرم مهربان است و آمد اتاقم پيش من و من او را در آغوشم له كردم و او گفت كه اين كه دوست داشتن نيست كه من له بشوم بميرم. ولي من هنوز هم به شدت مي خواهم اورا يا كسي ديگر را در اغوشم له كنم تا قلبم آرامتر بزند و نفس عميقم را بتوانم بكشم.
من آن دو را بسيار دوست دارم ولي وحشي هستم و الان تنها در اتاقم نشسته ام و گريه مي كنم كه چرا من نمي روم پس پيش مادر و خواهرم بنيشنم كه همديگر را دوست تر داشته باشيم.
من به خواهركم گفتم كه او را بسيار دوست دارم و به او هم گفتم به من بگويد كه من را خيلي دوست دارد و او گفت و من بوسش كردم.
خواهرم اسم همكلاسيهايش را برايم گفت. او دو عدد از دندانهايش ريخته و من اورا بسيار دوست دارم.
مادرم برايم هديه ي تولد يك پيراهن داد.
ساعت خواهرم از لپ لپ درآمده .. خيلي ناز و صورتي مي باشد.هم اكنون بر مچم بسته ام و هيچ نمي خواهم بازش كنم.
ما امروز ناهار را در ساعت چهارو سي دقيقه خورديم.
مادرم و خواهرم را بعد از چهار ماه ديدم.
قطار مادرم با سه ساعت تاخير رسيد و نصف بهاي بليط را قرار است برگردانند.
من دي وي دي رام مي خوام
مرسي مورچه
چه پسر فداكاري هستم
من مرض دارم
من نصف شدم.. الان با يكي تو چت مي خندم .. با يكي گريه مي كنم ... خودم هم خوابم
...
پدر سگ می شم
تو مادر سگ میشی
بعد دوباره تخم سگ می کاریم
...
همه جا میشه سگ
به گاریمون سگ می بندیم
غذا با سگ درست می کنیم
به جای آجر خونمون رو با سگ می سازیم
لباسمون سگی، کفشمون سگی، همه چی سگی
زندگی سگی
آخ جون
...

نسخه ي كاملش

اينم داستان دختر مواد فراهم کن برای پدر معتاد خود از همونجا
ديروز درس نخوندم.. امروز ههم نه درس نه وبگردي
ديروز 54 دقيقه با تلفن حرف زدم و ركورد زدم
و ..