12.3.07
943-:
من سعيمو مي كنم در سريعترين زمان ممكنم انصرافمو بدم و از اين مشهد فرار كنم... خيلي دلم گرفته
942
k*os padar:
ديوونه ي اينجور عكسهام (1 و 2)
941
من امشب يك خواب وحشتناك و مسخره ميديدم... داداشم ميخواست از صخره بياد بالا و به من برسه و من از بالاي صخره خاك مي پاشيدم تو چشمش ولي داداشه قويتر از اين جرفا بود و اومد بالا تا منو بكشه... اينجاهاش خيلي عجيب بود من همش عوض ميشدم، يعني يك لحظه داداشم مي شدم يه لحظه خودم تا اينكه وقتي داشتم داداشمو خفه مي كردم اون لحظه ي آخر جوندادنش من تبديل به داداشم شدم و مردم.. در همين لحظه از خواب پريدم در حالي كه نفسم بند اومده بود...

Labels:

من خيلي ناراحتم
قلبم شكست