27.11.06
وقتي به اتفاقاتي كه در كهشكانهاي دوردست مي افتد فكر مي كنم پوچي عميقتري تمام وجودم را فرا مي گيرد
پ.ن. داشت اخبار علمي مي گفت و من بعد از شنيدن يه خبر درس خوندن رو بيخيال شدم
داييم هروقت مياد اتاق با تعجب مي خنده و ميگه مازوخ اصلا بهت نمياد درس بخوني

دوساعت بود داشتم فيلم نگا مي كردم
وسط درس خوندنم وقتي نمي تونستم خودكارمو پيدا كنم اعصابم خورد شد و شروع كردم به مرتب كردن اتاق .. بعد از نيم ساعت گشتن داييم ميگه ديوونه خودكارو چرا زدي لاي موهات .. اعصابم خورد شد درش آوردم و پرتش كردم .. دوباره گم شد
پ.ن. مازوخ وقتي درس مي خواند عصباني و لوس.تر مي شود
اين برتامه ي لست.اف.ام خراب شده حالمو گرفته.. همش قفل مي كنه
حيف اين همه آهنگي كه اين مدت گوش دادم
همش هدر رفت
پ.ن. فرداش 2باره نصبيدم 2رس شد
آدم بدها رفته رفته در نظرم خوب ميشن و خوب ها رفته رفته تنفرآميز ميشن

نتيجه: وقتي دندونامو مسواك ميزنم و يا وقتي براي يه مدت طولاني غذا نمي خورم دندونام درد ميگيرن
يعني وقتي غذايي براي كرمها نباشه مجبور ميشن دندونتو گاز بگيرن
خاك تو سر كسي كه از من خوشش بيآد
حالم به هم مي خوره وقتي يكي منو تعريف مي كنه مي زنم تو ذوقش
"Each thing i show you is a piece of my death"
Shoot shoot shoot motherfucker
No salvation, no forgiveness
"This is beyond your experience"

mm - the reflecting god