15.2.07
من میگم همه خوبن
اون قبول نداره
من می گم پرده مهم نیست
اون قبول نداره
من باید بشینم یکم فکر کنم که چرا فکرامو هیچ کس قبول نداره
پس من اشتباه می کنم
من خیلی چیزا گفتم و نباید می گفتم
کلم داغ کرده و دارم نابود می کنم خودمو
داریم در مورد چیزای خصوصی یکی دیگه با هم رک حرف می زنیم
کار مسخره ای می کنیم
و من عرق می ریزم
اون هم همش دی سی میشه
دارم پیچیده حرف می زنم باهاش
میگم ما نمی دونستیم
من الان فهمیدم
اون هنوز شاید نمی دونه
من چرا با کی دارم درمورد ناراحتیم از کی حرف می زنم
چه معنی داشت این کارم
می خواستم اذیت کنم حتما

morteza: faryad keshidam
to kojaii
daryoosh
chon hamsafare eshgh shodi marde safar bash
مازوخیست: ah baba
eshgh chiye
to ashegh ham shodi?
morteza: are
man divanam
avalin eshgham kabootar bood
مازوخیست: khob badesh chi shod?
morteza: hanooz ham hastam
badesh kooh bood
badesh footbal bood
مازوخیست: hala chi?
عادت ندارم توی یه جمع که فارسن با موبایل ترکی حرف بزنم مخصوصا سایت دانشکده
ولی زدم
به خیال کلاس ساعت 10-12 اومدم ولی کلاس 8-10 بوده .. یه بار خواستیم بچه مثبت بشیم .. حالا کی حال داره هفته ی دیگه 5شنبه صبح پاشه بیاد سر کلاس
من دوباره علاقه ام به اينترنت و دنياي وبلاگ ها روز افزون شده
من دوباره مي تونم 28 ساعت پشت كله ي هم فقط صفحه باز كنم و وقتي نكنم هيچ كودومو بخونم
من به زندگي اميدوار شدم
من متخصص اضافه كردن وبلاگ به ليست بلاگرلينگم هستم
آخه يكي بگه چرا مي ري اين ور و اونور كامنت ميدي؟
اما خيلي خوبه مي رم همه جا نفرت پراكني مي كنم
آآآآآآآآآآخش
من از خودم بدم مياد كه ميل زدم به ف و ازش معذرت خواستم در حالي كه اعصابم از دستش خورده
از خودم بدم مياد كه نمي تونم خواسته هامو بخوام چون فكر مي كنم غير منطقيه
اه
من ديروز با ف خيلي بد چت كردم و زدم تو ذوقش
با مح هم همينطور
پشيمون هم نيستم الان
خستگيم در نميره...
ديروز هم كلاسمو نرفتم
نمي دونم چرا پس انصراف نمي دم