8.12.06
ديروز روز دانشجو بود
انتخابات هم نزديكه
:))
برو بابا
چه غلطي كرديم اسممونو گذاشتيم مازوخ.
چه غلطي كرديم رفتيم تو وبلاگهاي خوب كامنت گذاشتيم.
من اسم نداره كه. خوب نوشتن هم دوست ندارم.

درك نمي كنم كه چرا وقتي يه جاييمون درد ميگيره دستمونو ميزاريم روش! يا داد مي زنيم! يا مي دوييم!
دندونم الان يه جور ديگه درد مي كنه
نمي دونين چه لذتي مي برم وقتي تو خيالاتم به مقدسات توهين مي كنم
مثلا تصور مي كنم رضازاده هستم و وقتي وزنرو ور مي دارم ميگم "يا حضرتِ گـُه"

من هميشه ادب رو رعايت مي كنم
مثلا قبلنا يه وبلاگ داشتم اسمش اين بود: "پليز فاك يور گاد"

..|..
تقديم به شما

كي ميگه جوينده يابنده است
اتفاقا بخواي فراموش كني يادت مياد

پراكنده ميشم به ||| جهت و همش ميرن جلو تا باز تبديل ميشن به همون | ... حالا من سه تا يكي هستم و دارم دوباره پراكنده ميشم كه بشم نه تا يا سه تا؟

من مطمئنم كه شايد.
وقتي روي يكي تأثير ميذارم به سادگيش خندم ميگيره و ميگم حيف اون تأثيري كه هدرت شد

نسبت جالبي هست بين چرت و پرت و مفهوم
يعني وقتي تمركز مي كني روي يكيش تبديل به اونيكي ميشه
من اول مي نويسم بعد فكر مي كنم و مي فهمم
و اول مي كشم و بعد فكر مي كنم اين يعني چي؟
و خيلي وقتها خودم هم پي نمي برم چي شد

تو سايت دانشكدمون پشت هر سيستم كه ميشينم و جي.تاك رو باز مي كنم يوزرنـِيم من روشه
آخه من می خوام خودکشی کنم... پس بیخیال
خيلي خيلي عجيبه كه كه من احساس آرامش مي كنم باز هم
جدي ها من هم آدمم!
يادم رفته بود

يادم باشه ديگه با لحن مخاطب چيزي ننويسم

معرفي دو دسته از وبلاگها
وبلاگهايي كه هر هفته يه جمله از ديگران مي نويسن و چهل پنجاه تا كامنت مي گيرن از ديگران
وبلاگهايي كه هر هفته چهارصد پونصد تا جمله مي نويسن از خودشون و كامنت ندارن
فقط حرفهايي رو باور مي كنم كه مي دونم

من به همه فحش مي دهم و وقتي آروم شدم مي گم كه با شما نبودم