+ لازم نيست كه منو بخوني ... فقط من بايد نوشته بشم و يه جايي ثبت بشم .. شايد اين مثل اينه كه بري بالاي يه كوه خلوت داد بزني ... نفس عميق بكشي و هي داد بزني ... داد بزني و گريه كني به خاطر پيچيده شدن هاي مسخره ي آدمهاييي كه ازشون متنفري ولي لازمشون داري و دوست داري كه دوست داشته باشين همديگرو...
همممم.... يك بلاگ ديگمو هم مسدود كرد اين بلاگفاي آزادي بيان البته طبق قوانين خودش كه من قبول كرده بودمش حق داشت .. ولي بي خبر چرا :( هيچ آرشيو هم ندارم ازش كه چه بهتر البته
بدنم بوي عرق مي دهد و از شلوارم بوي تند مني به استشمام مي رسد/ من اكنون مانند مجسمه اي ساخته شده توسط گه هستم/براي خودكشي بايد بروم دستشويي خودم را برينم و با آفتابه اي پلاستيكي قرمز رنگ هدايتم كنم به داخل چاه مستراح/ ...
خاله زنك ترين كامنتم را در مفهمويترين(!) پستم دريافت نمودم با تشكر از محبوبه جون :-* پ.ن.حالا كه بحث كامنت شد از اين چيزي كه اين آقاهه به من گفت كلي خنده كردم./مي گه: " سلام دَوران!" :))