4.12.06
هر روز ساعت هفت بعد از چاي
جواد رو بيرون كرديم و منو حسين و مرلين منوسنو و سيگارهاي پشت سرهم و نيم ساعت ديوونه بازي توي اتاقكمون

اولین پستم بعد از کچلیم!
بعد از دوسال رفتم آرایشگاه
مارهای موهامو کوتاه کردم
این وبلاگ متعلق به برادرم است.
برادرم فکر می کنم 17 سال دارد
ما حدود هزارو هشصد کیلو متر از هم فاصله مندیم
صدای پای پیاده زیر خش خش برگها
این روزا پارک ملت لِه کردنیه...
نه اين زندگي من نيست ... هيچچيش دست خودم نيست .. كه چي خودمو گول بزنم..اين پست جاش تو اين بلاگ نيست .. ولي مگه چي جاي خودشه حالا ... دوست ندارم آشناهام بخونن نوشته هامو .. ولي روز به روز تعداد كسايي كه منو و وبلاگمو با هم ميشناسن بيشتر ميشه...بايد يه فكري بكنم..اينجا هم راحت نيستم ديگه
باز هم اون احساسي كه ميگه پاك كن همه چيزو اومده به سراغم