25.1.08
چنین گفت نیچه - n
  • جان اين نجات بخشان پر از رخنه ها بود؛ رخنه هايي كه با وهم خويش پر كردند، با رخنه گير خويش كه "خدا" مي نامندش!
  • به راستي، اين شبانان خود هنوز از شمار گوسفندان بودند
  • دست بر بيني نهاده و آزرده خاطر از ميان ديروز و امروز سراسر گذشتم، به راستي كه ديروز و امروز سراسر آكنده از بوي گند فرومايگان نويسنده است.
  • به راستي، زرتشت تندبادي است همه پستي ها را. و چنين اندرز ميگويد دشمنانش را و همه ي آناني را كه آب دهان پرتاب ميكنند:" در باد تف مكنيد!"
  • آن چه پدر ناگفته گذارد، در پسر به زبان مي آيد؛ و اي بسا پسر را راز از پرده بدر افتاده ي پدر يافته ام
  • نمي خواهم مرا با واعظان برابري در آميزند يا به جاي آن گيرند. زيرا عدالت با من چنين سخن ميگويد: انسان ها برابر نيستند. و برابر نيز نخواهند شد
  • دوستان من، بياييد ما نيز، چنين زيبا و استوار، دشمنان باشيم! بياييد خداوار به ضد يكديگر بكوشيم!
از چند صفحه‌ي میانی چنین گفت زرتشت، (علامت تعجب ها از خود کتاب است)

Labels: