25.1.08
برشت، برشت شاعر - 1
  • چگونه ميتوانم بخورم و بياشامم هنگامي كه آنچه ميخورم از دست گرسنه ای ربوده ام و تنشنه اي محتاج ليوان آب من است؟ با اين همه ميخورم و مياشامم.
  • نفرت از دون مايگي چهره را از ريخت مي اندازد و نيز خشم بر بيدادگري صدارا خشن ميكند.
  • ديدمت/ناگهاني و يك شبه/اي مخزن نفت! ... خداوند دوباره به صورت مخزن نفت در آمده است
  • گوشتي كه گيرت مي آيد بخور! صرفه جويي نكن! وقتي باران ميزند به هر خانه اي كه شد وارد شو. روي هر ميزي كه گيرت آمد بنشين اما...
  • چيزي كه هميشه ميگويي بازگو نكن، اگر انديشه هايت را در ديگري يافتي زيرش بزن! كسي كه امضايي نزنده، كسي كه عكسي نيانداخته، كسي كه همدلي نكرده،
  • آنهاكه درآبگرم غنوده اند چيزي ندارند وصله شكمشان كنند/آنها كه درخيابان راه ميروند تنها پرسه بي‌پايانشان درپي كاررا ادامه ميدهند/فلاكت تمام نشده است
  • آنهاميخواستنديكبارهم كه شده با سربازان حرف بزنند/اماسربازان با مسلسل باآنها سخن گفتند/ و همه مردان ازآن پس هيچ نگفتند...
  • مهربانم بامردم/به آيين آنهاكلاه كج برسرميگذارم/ميگويم:جانوران بوگندويي هستند/بعدميگويم:بيخيال،من خودچنينم
  • وقتي ازش ميپرسيدن:/ازدست تو چي برمياد؟/درجوابشون ميگفت:/من ماهي فاشم،/بفرماييداينم ماتحت سفيدم!
  • فقط ميتوانم سيگاربكشم،به چهارطرف چشم بگردانم و/درافكارم غرق شوم وسرانجام باخودچنين بينديشم:/فقط نظاره گرباش و هيچ مگو!
  • اشكهاي ديشب كجا رفتند؟ /برفهاي پارسال چه شدند؟
از چند صفحه‌ي اول "برشت، برشت شاعر" برگردان:علی عبداللهی،آهنگ دیگر

Labels: