19.8.07
.

يه روز ظهر من تو خيابون گشنم بود.. يه دونه ناهار هم داشت از خيابون رد ميشد! گفت بيا منو بخور قابلي كه ندارم! گفتم الان گشنمه برم ناهار بخورم بعد ميام مي خورمت

Labels: