- اون ممه رو لولو برد.
- اگر قاتل صغرا گيرش مي آمد مي دانست با او چه كند. با دندانهايش هنجره ي او را مي دريد. با ناخن هايش چشم هايش را در مي آورد...
- از جنگل صداي زني كه غش كرده و جيغ مي زند مي آيد.
- با مامور نبايد زياد حرف زد..
- براي اين است كه امنيه شدم، تا از شر امنيه راحت باشم،
- ..براي اينكه از شرش راحت شوند، او را داروغه كردند..
- ..گويي كسي با ناخن زخمي را ريش ريش مي كند.
- مي خواهم با دست بكشمت، مي خواهم گلويت را گاز بگيرم{..}مي خواهم خونتو بخورم.
پ.ن. لط فن يه كي به گه هَ دَ فت از اين كه چن تا جم له ي بي مع ني رو از تو قص صه مي كه شي بي رون چي يه؟
Labels: بزرگ علوي, كتاب