يادم نيست الان .. ديدم يه كوه چرخ خياطي بود .. من هم روش بودم .. بعد يهو همش ريخت شكست .. نصف شب هم بود.. مامامنم هم هي مي گفت نرو اون بالا .. تازه قبلش هم جالب نبود.. يه جاده خاكي بود كه بالاش همش قطار رد ميشد .. اونم چه قطارهاي وجشتناكي .. من هم تشنه بودم
خوب تعریف کن